و اینک منم...!!!


و اینک منم
زنی تنها در آستانه فصلی سرد
در عزای محفل آینه‌ها

چگونه می‌شود به آن کسی که می‌رود
این سان صبور . سنگین . سرگردان فرمان ایست داد

ای یار. ای یگانه‌ترین یار
چه ابرهای سیاهی در انتظار میهمانی خورشیدند.
اتاقی را به تو تسلیم می‌کنم
چرا که ابرهای تیره همیشه پیغمبران آیه‌های تازه تطهیرند

و در شهادت یک شمع راز منوری‌ست 
که آن را . آن دو دست جوان
که زیر بارش یک ریز برف مدفون شد می‌داند

و سال دیگر وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه می‌شود شکوفه خواهد داد

آیا دوباره گیسوانم را در باد شانه خواهم زد؟
آیا دوباره باغچه‌ها را بنفشه خواهم کاشت؟

                                                                          «فروغ»
به امید دیدار...

لیلا
نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:29 ب.ظ

farmane eist nemishe dad dorostebe hosne entekhabet tabrik migam

جوناتان شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:19 ب.ظ

بر پای بید سبز نشسته ام تمام روز
افکنده سر فرود ؛ چنان شا خه های بید ؛
بود از برای عشق دلازار خود بسوز ؛
هر کس صدای گریه اش از دور می شنید
ای عاشق فسرده ! بخوان زیر بید سبز
وین دم نهفته در طرفی آب جویبار
مانند ائ به ابر گریه صدایش بلند تر ...
سیل سرشک خونین از چشم او نثار
می کرد در درون دل سنگ هم اثر .
ای عاشق فسرده ! بخوان زیر بید سبز .
ای بید سبز رنگ نگون سر ؛محبوب عاشقان !
عشاق را به سایه ی کمرنگ تو پناه
او را گناهکار می خوانید ! از هر بدم که کرد
بخشیدمش ؛ندارد ان بینوا گناه
ای عاشق فسرده بخوان ! بخوان زیر بید سبز .
این ناسپاس عهد شکن را ؛بد مهر و بیوفا ؛
من می کنم ملامت در دل به هر جا و هر زمان
او گوید که ؛ از من آموز رفتار عاشقی
بهر حریف بگشای بازوان .
ای عاشق فسرده ! بخوان زیر بید سبز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد