نامه...!!!




ابتدا و انتهای ترانه‌هایم
که واگویه‌ای بود از دلتنگی و
آنچه بر دل تنگمان گذشت
تو بودی
بیا.
دلم برای شعرهای آفتابی‌ات
تنگ شده
بیا تا باز هم ترانه‌هایم را
با نام خورشید آغاز کنم
به نام نامی تو...

به امید روز دیدار 

لیلا

نظرات 2 + ارسال نظر
گفتگوی وبلاگ نویسان دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 01:11 ب.ظ http://goftogo.blogsky.com/

دورد بر شما
به اینجا سر بزنید وعضوی فعال شوید.

ایرج دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 01:17 ب.ظ http://www.iraj.blogsky.com

اورده اند روزی عربی بیابانی مجنون را دید که در گرمای تابستان بر روی ماسه ها چیزی می نویسد فریاد بر کشید که ای دیوانه در این سوز گرما ترا چه می شود چه می نویسی مجنون نگاهی کرد گفت
مشق نام لیلا می کنم خاطر خود را تسلا می کنم
چون میسر نیست من را کام او عشق بازی می کنم با نام او


سلام ای اشنای نا اشنا امید عقربه های زمان به کامت در جولان و ایامت نیکو باد بسی ذوق کردم انگاه که چشمانم بر واژه های مصلوبت در حرکت بود ساده صمیمی و روان با یک دنیا حرف نا گفته دوست دارم اینگونه الفاظ عاطفی را که دل ادمی را با خود به جهانی از لیلا و مجنون و وامق و عذرا سوق می دهد اما هراس من از عشق های پیتزایی این عصر نابسامان است که چونان خوره روح ادمی را می خورد بیدل فرموده است عاشقی مقدور هر عیاش نیست
و گرنه انسانی که عاشق نباشد زی روحی بیش نیست در کردستان من این سرزمین شیرین و فرهاد افسانه ایی بیش نیست و مردم چنان سر در گریبان تنقلات زندگی هستنند که گویی سالهاست که بر میت عشق مویه می کنند خوشا انان که عشق وجودشان را پالایشی خدایی میکند نه زمینی
به این غریب کورد و کلبه بی پروازش سری بزن


انکه با عشق بدنیا امد بدهکار خواهد مرد ایرج

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد