نامه‌ای از یک دوست...!!!


جست و جویی از ورای جست و جو
                                         من نمی‌دانم تو می‌دانی بگــو
حـــال و قالی از ورای حــــال و قال
                                         غرقه گشته در ورای ذوالجـلال

سلام دوستان عزیز.
درست و غلط ماجرا را نمی‌دانم ولی آنچه روشن است. دفتر بازیست با قلمی که تشنه نوشتن است. از چه؟ از کجا؟ از کی؟ از حال !!! ... از داد یا بیداد زمان !؟!! ... دستم یاری نمی‌کند... نوشتن برایم سخت است... واژه‌ها  غریب و تنها و هیچ معنا و مفهومی را در نظرم جلوه‌گر نمی‌سازند. حالی دارم که نپرس... که گفتنی نیست... که شنیدنی نیست... که درد وخیمی است که با تار و پود جان آدمی سرو کار دارد.
اکنون که به گذشته. که درگذشته... به حال  که همچنان حالست... به آینده که وهم آلوده رویائیست فکر می‌کنم چاره‌ای ندارم جز آنکه گرفته. سرد. خموش در خویش پرسه بزنم... پرسه در هیچ... پرسه در بیخودی... پرسه در اضداد خویش غرقه شوم تا بناگاه از دوردست خودم از جایی از اینجا دور... از همین نزدیکی آوای گنگی شنیده می‌شود که به من می‌گوید... مستقیم برو به کجایش چندان مهم نیست. زیرلب تکرار می‌کنی: من نمی‌دانم... و بی‌درنگ می‌پرسم: اما چگونه... پاسخی نمی‌شنوم... خنده تلخی آزارم می‌دهد تا همچنان در گرد خویش روی زمین بگردم تا راهی بیابم... فکر می‌کنم که راهی نیست... نوری نیست... تاریکی انتها ندارد... با اینحال نمی‌دانم. براستی نمی‌دانم چرا اینهمه دلم روشن است!!! شاید بخاطر آنست که حوادث بیشماری را پشت سر گذاشته‌ام و  از هر یک نمایی دارم که مرا از جست و جوی در باد خسته نمی‌کند... شاید بخاطر آنست که به خود می‌گویم: تو یکی نه‌ای هزاری. تو چراغ خود بیفروز... شاید حدیث شمع گل سوختن پروانه است... نمی‌دانم... آنچه می‌دانم اینست که در سن ..... سالگی هنوز کودکی هستم ناتوان. که رفتن و رفتن و بازآمدن را می‌آموزد و هیچ فکر نمی‌کند که ره به کجا می‌بردش. در نظرگاهش دوست و دشمن یکی است. به همین خاطر در چهره همگان می‌شکفد و کاری ندارد که دگران چه می‌کنند و چه می‌خواهند... در گذرگاه زمان رهگذریست که در برابر دزد قاضی می‌ایستد و با پرچم عشق و ایمان و امید... کار و تلاش و سکوت... خشم و غرور و انتظار... گام در وادی حیرت می‌گذارد تا همگان مات و مبهوت از دری به در دیگر بزنند و او را از خاطر خویش محو سازند... همگانی که دروغ می‌گویند و نیک  می‌دانند که قاسطین و مارقین و ناکثین چه روزگار سیاهی را به ارمغان آورده‌اند و چه مطاع بی‌ ارزشی را به یغما می‌برند. با اینحال او برایش فرقی نمی‌کند... کودکیست که همچنان... همچون گذشته. صبحگاهان صدای برخاستنش در فضای جاری زندگی می‌پیچد و با خنده و گریه‌ای به راه می‌افتد.. از جایی به جایی... از زمانی به وقت دیگر... از خوراکی به خوراک دیگر... از روزی به شب دیگر و با واژه‌گانی غریب‌تر از خویش به خواب می‌رود تا تقویم ایام معتبر باشد.

                                                                                              بـــدرود
نظرات 13 + ارسال نظر
نازنین سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:03 ق.ظ http://naz.blogsky.com

منم متولد ماه مهرم
خوشحالم :)

علی تنها سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:40 ب.ظ

۳ دور کامل باحوصله نوشته تو رو خوندم.....ایول...ماشاا... واقعا قشنگ و آسمونی نوشتی آبجی گله....چه حالی داشتی وقتی اینو مینوشتی؟؟؟؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 01:52 ب.ظ

بهت تبریک می گم واقعا قشنگ نوشته بودی همه اون احساستو بیان کردی
امیدوارم که اونی که متولد ماه مهره همیشه شاد باشه و همیشه برای شما همونطوری باشه که دوست داری امیدوارم که همون طوری که قلبتون بهم رسیده خودتون هم بهم برسید
با آرزوی روزهای بهتذر برای شما و متولد ماه مهر

گفتگوی وبلاگ نویسان سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 02:43 ب.ظ http://goftogo.blogsky.com/

درود بر شما
خسته نباشی دست شما درد نکنه که به ما سر زدین .
شما هم اگه وقت داشتین یه سری به ما بزنین تا یه گفتگوی کوچکی داشته باشیم.چون هنوز کسی این وبلاگ را نمی شناسه باید همه با هم کمک کنیم تا یه چیز عمومی از آب در بیاد
تا بعد یا حق

آقا محمد سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 04:30 ب.ظ http://sima-system.blogsky.com

سلام
خوبی
ممنون
به من سر بزن

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 05:20 ب.ظ

agarmastamanazeshghatastam
b iabenshinkenaramedelbordyazdastam
delampishetobandpishetobande
yarommoshkelpasandmoshkelpasdandmoshkelpasande

امیر سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 06:27 ب.ظ http://amireghlimi.blogsky.com

نیما سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:21 ب.ظ http://nimatext.blogsky.com

سلام دوست عزیز.وبلاگ قشنگی داری.به من هم سری بزن.ممنون میشم.موفق باشی

کیا سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:34 ب.ظ http://h-kia.persianblog.com

سلام
دوست محبوبم .خیلی قشنگ نوشتی .موفق باشی .به من هم سر بزن...پیروز .شاد سربلند باشی

مریم سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:57 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

خیلی قشنگ مینویسی لیلا خانوم.بازم بیا و مهمون لحظه های کاغذی من باش.خوشحال میشم.موفق باشی غریبه آشنا......

مسعود سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:48 ب.ظ http://3tadoost.blogsky.com

سلام

بابا نوشتن که کاری نداره D:
خیلی راحت هرچی که به ذهنت میرسه را بیار روی کاغذ . ببخشید D: بیار روی وبلاگ
حالا حتما که همه نوشته نباید اینجوری و به این جدیت باشه
یکمم خذعبلات سر هم کن که اقلا یه تنوعی داده باشی (;

راستی به منم یه سری بزن . من از این خذعبلات زیاد مینوسم
موفق باشی و بای ....

مقاله بی سر سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:53 ب.ظ http://sh2tg800.blogsky.com

وبلاگ خوبی داری ...
موفق باشی . . . . .

دارینوش سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:34 ب.ظ http://fly.blogsky.com

ســـلام
این اولین باریه بهت سر میزنم . راستشو بخوای از شناست خوشم اومد . آخه خودمم متولد مهر ماهم . این بود که کنجکاو شدم ببینم این تو چه خبره .
وقتی هم که داشت صفحه ات باز می شد . کلی حال کردم . یعنی چقدر بگم . کیفور شدم .
امان از سهراب . به تماشا سوگند و به آغـــــــاز کلام و به پرواز کبوتر در ذهن واژه ای در قفس است .
این شعر مورد علاقه منه .
حالا هم اومدمو یه مطلبتو خوندم . قشنگ بود .
ولی چشمم درد گرفت .
........
جای این نقطه ها یه چیزای دیگه هست که نمی خوام الان بگم . شاید برای اولین برخورد درست نباشه .
اگه خواستی بدونی چیه این نقطه ها برام پیغام بذار . تا بهت بگم .
خیلی موفق باش ./

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد