برسرمای درون...!!!

همه لرزش دست و دلم
از آن بود
که عشق
پناهی گردد.

پروازی نه
گریزگاهی گردد


آی عشق. آی عشق
چهره آبیت پیدا نیست...

آی عشق آی عشق
رنگ آشناییت پیدا نیست...
نظرات 5 + ارسال نظر
تورج یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:28 ق.ظ http://bisangar.blogsky.com

عشق به رنگ بودن است، چون هستی پس عاشقی
نیستان نیستند و عاشق نیز نیستند
لطافت همیشه عاشق است و
خشونت همیشه متنفر!!

سید سروش یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:42 ق.ظ http://soroosh.blogsky.com

نکنه عاشق شدی؟؟؟

یه دوست یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:15 ق.ظ

سلام دوست عزیزم..میدونم میای اینجا... پس منتظر نظرت هستم..
یادت نره دوست دارم
خیلی دلم تنگه برات
.....
قرارمون یادت نره..
دوست دارم یادت نره

ابراهیم دریا یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 03:38 ب.ظ http://www.pctech.blogsky.com

دوست عزیز اگر در زمینه گذاشتن آهنگ در وبلاگت مشکل داری با ایمیل من تماس بگیر

میثاق یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 04:24 ب.ظ

سلام
من میخوام بدونم شما در مورد عشق چی میدونی
چطوری عشق رو معنی میکنی خب
یه شعر گفتم البته اگه بشه اسمش رو شعر گذاشت بیشتر برای خوندن و اهنگ سازی و .. بوده شما سخت نگیر بهم
دکلمه: با تو هر شب و روز از کنار برکه میگذشتم
بی تو قلب خستم مثل مرغی پر شکسته است
حالا شب رسیده غم گذشته از دل من
بی تو قلب خستم مثل مرغی پرشکسته است
آواز: شب پناه گریه هامه / آتیشه عشق چشامه
غنچه پنهون مهتاب روی بوم لحظه هامه
خاطرات سرد برکه یخ زده توی شب من
مرده باران طراوت خشک شده برکه هر شب
با تو تنها گفته بودم که دلم چی ارزو داشت
شاپرک اومدودزدید خنده ها و آرزوهام
حالا من تنها میمونم با صدای دست شبهام
شاپرک میاد دوباره کاش بیاره آرزوهام
کاش بیاره آرزوهام..
پر از اشکاله ولی شما بهم سخت نگیر خب
فعلا......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد