و این نیز بگذرد...!!!

 دختربچه گفت:
- من گاهی قاشقم را می‌اندازم
پیرمرد گفت:
- من هم همینطور
دختر بچه زمزمه کرد:
- شلوارم را هم خیس می‌کنم.
پیرمرد خندید و گفت:
- من هم همینطور
دختربچه گفت:
- من اغلب گریه می‌کنم.
پیرمرد سرش را تکان داد و گفت:
- من هم همینطور
دختر بچه گفت:
- ولی از همه بدتر اینکه بزرگترها به من محل نمی‌گذارند.
و گرمای یک دست پیر چروکیده را روی دست خودش احساس کرد.
پیرمرد گفت:
- به من هم همینطور

و  این نیز بگذرد...!!!




مخواه از من که دست از تو بدارم
مخواه از من که تو را تنها گذارم

نگو از عشق ، من باور ندارم !
نمی بینی که من طاقت ندارم !

تو گفتی عشق یعنی بی وفایی ؟
تو گفتی از غم روز جدایی ؟

تو گفتی دست از عشقت بدارم !
تو گفتی که مهر را باور ندارم !!!

دوستتون دارم

نظرات 9 + ارسال نظر
ثمر چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:57 ق.ظ

سلام مهربون/// خیلی قشنگ بود// موفق باشی//

کیا چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 01:00 ب.ظ http://h-kia.blogsky.com

و این نیز بگذرد!!!
جالب بود .ولی یکم غمناک ...

ابرخاکستری چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 02:59 ب.ظ http://abrekhakestari.blogsky.com

با لحظه هایت مهربان و وفادار باش ، میگذرد ... میگذرد ... میگذرد ...

زهرا چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 05:47 ب.ظ http://zahra-hb.com

خیلی زیبا بود...

شهرزاد چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:46 ب.ظ http://noorekoochooloo.blogspot.com

سلام ...
اینجا چقدر قشنگه و مهربون ...
شاد باشی .

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:07 ق.ظ

مثل همیشه قشنگ بود و زیبا

ندا جون پنج‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 03:07 ق.ظ http://http://dena1381.persianblog.com

سلام خوبی چه خوشگله اینجا شعرم عالی بید شاد باشی تا بعد

میثاق۲ پنج‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:06 ق.ظ

سلام
خیلی عالی بود اما اگه یکم بیشتر ادامش میدادید و به جزئیات بیشتری می پرداختید جالب تر هم میشد.
البته ببخشید من فقط نظرم رو گفتم شاید هم اشتباه باشه
درکل عالی
خسته نباشید.

عباس علم دوست یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:03 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد