اشک رازی ست...!!!


 
اشک رازی ست
لبخند رازی ست
عشق رازی ست

اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم
مرا فریاد کن

درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده

من ریشه های ترادریافته ام
با لبانت برای همهی لبها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان ،
و در گورستان تاریک باتو خواندهام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال
عاشق ترین زندهگان بوده اند

دستت را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن میگویم
بسان ابر که با طوفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن میگوید

زیرا که من
ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست
                                     «شاملو»

نظرات 7 + ارسال نظر
امید آنلاین جمعه 23 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:45 ب.ظ http://omid-online.blogsky.com

بلاگ جالبی داری
تبریک و موفق باشی

آدیاباتیک جمعه 23 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:48 ب.ظ http://adiabatic.blogsky.com

سلام
موافقین بهم لینک بدیم؟

دانیال جمعه 23 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:08 ب.ظ http://57.blogsky.com

سلام دوست عزیز
راستش من از شاملو چیزی سر در نمی آورم
خودم نمی دانم چرا
؟
ولی شاملو طرفداران زیادی دارد!
که باز هم برای من جای سوال است
موفق باشی

جوناتان شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:15 ق.ظ

اما تو ای بهترین ؛ای گرامی
ای نازنین تر مخاطب
اما تو ؛ بی شک عجیبی
مریم تر از مریم ؛؛آن زنی که زائید طفل خدا را ؛
پاکی تو ؛ پاک و بزرگ و نجیبی .
تو روح روییدنی ؛سحر سبز جوانه
تو در خزان غم آلوده زندان
چون صد سبو سبزنا ؛مژده صد بهاری
گم کرده های دلم را - چه تاریک !
آئینه روشن بی غباری
تو خوشترین خنده سرنوشتی
ای باور وعده های خداوند
زیباترین گوشه های بهشتی
.
.
.
.
ای آشنای غم و شادی من
عشق تو زیباترین راستی ها؛
زندان و آزادی من.

خیلی نوشته های قشنگی نوشته ای
باز هم از شاملو بنویس
برای شما یهترین آرزوها را دارم
خدانگهدار

عاشق شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:17 ق.ظ http://af.blogsky.com

حسرت دستهای نازت
داره آبم میکنه
گرگر یه دست عاشق
داره داغم میکنه
چی می شد تو باورت
سادگیه عشقم بود
چی می شد دستهای نازت
همیشه یارم بود
چی می شد دلت منو همینجوری باور داشت
دستهامون نیاز من نیست
ناز آشناییه
نگامون تو چشم خورشید
طعم جابجایه
میون شهر محبت
اینهمه نامهربون
بیا از پنجره عشق
ببینیم
همه مهربونیمون

ابرخاکستری شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:21 ق.ظ http://abrekhakestari.blogsky.com

صدایم کن
ـ ای عشق
صدایم کن
ـ ای عشق
صدایم کن
از پشت این جستجوی همیشه ... !

عباس علم دوست یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:00 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد