صدای بی صدا...!!!


صدای حادثه می آمد، صدا، صدای شکستن بود

کسی دوباره فرو می ریخت، کسی که مثل خود من بود

 

صدای ریزش رویایی که گیسوان طلا را سوخت

صدای گمشده مردی که در تدارک رفتن بود

همیشه  قسمت او سرگیجه های لکنت و لعنت ... آه
همیشه آینه گی می کرد، همیشه سنگ فلاخن بود

ولی زمانه چنین می خواست ، چنان نباشد و برگردد
به سرزمین صداهایی که مثل سایه، سترون بود

دوباره شرم  و فراموشی، دوباره  لکنت جاویدان

دوباره  مرده پرستی که اسیر وسوسه تن بود

 

...

« نگاه خیس اهورایی»،  هنوز مسئله ام این است

چقدر گیج و نفهمم آه...  چقدر مساله روشن بود  

نظرات 1 + ارسال نظر
بیبو.تونه سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 06:04 ب.ظ http://jhfly7

لا.م یکون فد اصچقاط فد الغرفه چد عشان حرام تسیبو الغرفه لوحچها کچه اتفقنا انا بیبو الصچیق المقیم فد هپه الغرفه اوکد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد