صدای حادثه می آمد، صدا، صدای شکستن بود
کسی دوباره فرو می ریخت، کسی که مثل خود من بود
صدای ریزش رویایی که گیسوان طلا را سوخت
صدای گمشده مردی که در تدارک رفتن بود
همیشه قسمت او سرگیجه های لکنت و لعنت ... آه
همیشه آینه گی می کرد، همیشه سنگ فلاخن بود
به سرزمین صداهایی که مثل سایه، سترون بود
دوباره شرم و فراموشی، دوباره لکنت جاویدان
دوباره مرده پرستی که اسیر وسوسه تن بود
...
« نگاه خیس اهورایی»، هنوز مسئله ام این است
چقدر گیج و نفهمم آه... چقدر مساله روشن بود
لا.م یکون فد اصچقاط فد الغرفه چد عشان حرام تسیبو الغرفه لوحچها کچه اتفقنا انا بیبو الصچیق المقیم فد هپه الغرفه اوکد