حسرت...!!!

حرف های ما هنوز ناتمام، تا نگاه می‌کنی، وقت رفتن است. باز همان حکایت همیشگی: «پیش از آنکه باخبر شوی لحظه عظمیت تو ناگزیر می‌شود» آی! ای دریغ و حسرت همیشگی! ناگهان، چقدر زود دیر می‌شود...!!!
نظرات 11 + ارسال نظر
کی تاش یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:00 ب.ظ http://keytash.blogsky.com

سلام به متولد ماه مهر ! .. نه ! ..یا شایدم باید بگم سلام به « مهربان » ..توی قسمت به روز شده های بلاگ اسکای اسم وبلاگت به دلایلی من رو جذب خودش کرد ...موفق باشی .. کاش یه روزی برسه که بتونیم حال رو درک کنیم و حسرت گذشته و بی صبری فرداهای نیومده رو نداشته باشیم !

پیمان یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:49 ب.ظ http://peyman59.blogsky.com

سلام
راستش رو بخواهی نمی دونم چی بگم.

. یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:51 ب.ظ

سلام.ایکاش منهم میتونستم به این قشنگی بنویسم.ایکاش هیچوقت زود دیر نمیشد!

علی یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:58 ب.ظ http://aie.blogsky.com

سلام مهربان یا نغ.. چرا؟ این همیشه سوالی است که من از خود میپرسم

جیو یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:45 ب.ظ

سلام حرفها را میتوان گفت اما به کی و چه کس؟
شاید وقتی فهمید که دیگر دیر است
وچقدر زود دیر میشود

جیو یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:47 ب.ظ

وچقدر دیر زود میشود

دایی جان ناپلئون یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:37 ب.ظ

( بنام تو ای ارام جان ) ........ دایی جان منکه چیزی نفهمیدم ؛ البته ناراحت نشی ها عیب از کم سوادی منه اگه ممکنه یه کم زیر دیپلم بنویس که من هم بفهمم دنیا دست کیه !!! من واقعا نفهمیدم بالاخره دیر زود امدم یا زود دیر امدم ..... ببین ثواب داره اگه منو از این خماری در بیاری ها ....... افرین دایی جان ممنون ........ خوش باشی

مسعود یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:35 ب.ظ http://3tadoost.blogsky.com

سلام
احوال شما ؟!
خوب هستین ؟!!!!
خسته نباشین (;

موفق باشی و خوشبخت
ایشالا که توی قرار بعدی ببینیمتون (:

آرامش دوشنبه 24 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:33 ب.ظ http://calm.blogsky.com

اینجا غریب شده
نمی دونم چرا

فرمانروای سرزمین خورشید دوشنبه 24 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:08 ب.ظ http://landofsun.blogsky.com

سلام .
ممنون بابت قدمت به سرزمینم.
و این نیز می گذرد.....
شاد و پاینده باشی

شلمان جمعه 28 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 03:09 ب.ظ http://faraamooshkhaaneh.persianblog.com

تو نمی دانی که من زمانی با این شعر قیصر امین پور زندگی می کردم.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد