جامانده !



نمانده ام به سیب های باغ تو

خیره

چشم های تو بود

که لحظه های مرا باغی می خواست

بی آن که تو درختش باشی!

من از جنسی دیگرم

آری

کبوترم!

تکه ابری سپید و آزاد

بازیچه ی نسیم اقیانوس های دورست

ببر

مرا

ببر به تنگنای خود!

سرم را ببر

پرپرم کن!

اما مشتی از پرهام را در حیاط خانه بپاش

تا مرغ های خانگی بدانند

رد کدام پرواز را اشک بریزند

یا بخوانند که از کدام پرنده جا مانده اند!؟
نظرات 5 + ارسال نظر
یاس سفید* چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 02:59 ب.ظ http://yasesefid.blogsky.com

ز تحسینم، خدارا .. لب فرو بند!
نه شعر است این .. بسوزان دفترم را!
مرا شاعر چه می‌پنداری .. ای دوست
بسوزان این دل خوشباورم را...

مگر احساس گنجد در کلامی؟!
مگر الهام جوشد با سرودی؟!
مگر دریا نشیند در سبویی؟!
مگر پندار گیرد تار و پودی؟!

اگر احساس می‌گنجید .. در شعر،
بجز خاکستر از دفتر نمی‌ماند!
وگر الهام می‌جوشید .. با حرف؛
زبان، از ناتوانی در نمی‌ماند!

پرچین پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:39 ب.ظ http://parchin.blogsky.com

چه خوبه که نمیخواهی مرغ خانگی باشی و ترجیح میدی کبوتر بلند پرواز باشی. اما هیچ وقت پرپر نشی ایشالا..
/رضا.

مریم جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:03 ق.ظ http://lahzeh.blogsky.com

پرنده باش..آزاد و بلند پرواز...شاد باشی مهربانم!

من خودم و مسعود یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 03:09 ق.ظ http://3tadoost.blogsky.com

سلام همشهری

شعرت قشنگ بود

به امید دیدار .... (:

مهتاب یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:12 ق.ظ http://paradise.blogsky.com

میدونم که به حساب بی معرفتی میذاری این همه دیر به دیر بهت سرمیزنم اما ... شرمنده اخلاق ورزشکاریتم :)
مثل همیشه شعرهات خوشگلند. موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد