آن دوست که عهد دوستداران بشکست
می رفت و منش گرفته دامن در دست
می گفت که بعد از این به خوابم بینی
پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست
دستم را، همه نداریم را میدهم. به قول شماها خرد شده است. فروریخته. من که فکر نمیکنم از نبودن کسی خرد بشود. فکر میکنم از نبودن خودت میشود خرد شد. دست دست میکند برای دوباره داشتن چیزی که دیگر نیست. نمیخواهد شروع کند یا ادامه بدهد. فقط میخواهد خاطرهاش را زنده حس کند، نه این که لاس بزند. من و شرافت من و تو و بوی تو و بهانه تو و دلتنگی من و مستی من و نداری دادن من و چشمهای تو و پلکهای تو که برای رضایت پایین میآید. مثل همیشه صدا که توی مخم زیاد میشود برآیند میگیرم: دستم را، همه نداریم را میدهم. فقط جای حرمت انگشتهای تو میسوزد. لبخند میزند. خاطرهاش تمام میشود. کرایهاش را حساب میکند، پیاده میشود.
دوست داشتی خوشحال میشم به کلبه من سری بزنی
جای انگشت جای حرف جای یک پلک زدن خالی است.
زندگی آب خوشگواری نیست...
زندگی آب باران نیست...
آب زندگی پاک نیست...
پس چرا زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است؟
اکنون و اکنون و اکنون...
چیزی شده خواهر مهربونم؟
سلام همشهری
نبینم غمگین باشی ؟! ):
سلام عزیز دلربا
دیگه نبینم که ناراحت باشی که من هم مثل مثل تو دلم می گیره و دلم تو سینم خفه می شه
خیلی وقته که منتظر ت هستم خیلی برات دلم تنگ شده بود و خیلی برات دل نگرون بودم پس دلم بی خود برا ت شور نمی زد...........
آبجی جون تو رو خدا دیگه نبینم که این همه ناراحت باشی
دوست دارم ..................../م.نفهمه
برام آفا یا میل بزن...................ببین منتظرمااااااا و بهم بگو که چی شده.........باشه
قوهبون آبجی خوشگلم بشم
بای بای
میرم بخونمش
موفق باشی
به نام خالق یاسهای سفید
سلام به دوست عزیزم
سعی کن زیاد به هر چیزی فکر نکنی تا انرژی های - از تو دور
بشوند
زندگی رودی است گرم و پر شتاب
زندگی برگی است افتاده در آب
زندگی شعری است آزادو سپید
ترانه غریبیست پرواز و غمگنانه تر از آن رویای آسمان است !