رشتههایی از قلبم کنده شد، وقتی دیدم در رویاهایم گم شدی
من هر روز به تو نزدیکتر شدم و تو هر لحظه از من دورتر
من ذره ذره وجودم به تو عادت کرده بود
تو اما خیلی سریع از برابرم گذشتی و فکر نکردی که تپشهای قلب من به وجودت پیوند خورده...
در انتهای همه خاطرهها، تو بگو من به چه دل خوش کنم ؟!
سلاااااااااااااااام !
آیدی یاهو نداری ؟!؟!
سلام...................
حالت خوبه؟
شما همون نویسنده ی قدیمی این وبلاگ هستین؟!
من این وبلاگ رو از سال ۸۲ میشناسم
اون موقع ها وبلاگ نویس کم بود و دوستان خوبی داشتیم
وبلاگ من این بود: eby.blogsky.com
یادمه وبلاگت قهوهای روشن بود با رنگ کرم.....
اگه شما نویسنده ی قدیمیش هستین حتما بهم خبر بدین....یکی از دوستاتون چند روز پیش درباره ی شما صحبت می کرد.........که پسورد وبلاگتون رو بهش داده بودین تا قشنگش کنه.........
من تو این وبلاگی که لینکش رو دادم دارم می نویسم به نام آقا معلم
منتظرم
سلام
چقدر خوشحالم شدم وقتی اسم شما را در قسمت نظرات دیدم. خوشحالم که هنوز منو فراموش نکردی و خوشحالم که یک بار دیگه فرصت شد تا به شما دوست عزیز و قدیمی سر بزنم.
همانطور که شما اشاره کرده بودید ما با این وبلاگ ها بزرگ شدیم و تغییر کردیم و چقدر زود گذشت. احساس می کنم پیر شده ام!!!
راستی هنوز هم مطالبت خواندنی است و خواننده را به فکر وا می دارد.
موفق باشید.
دلم برات تنگ شد یهویی!