دیگر نگو برنمیگردی.
دلم از این صراحت خاکستری میلرزد
یادت باشد
همیشه این تو بودی که حتی
مشتی خاک از زمین ترانههایت را هم
از دستهای بیکسی من دریغ میکردی
همیشه این تو بودی
که دعوت دل ناماندگار مرا
به بهانه بارانهایی که باریدند و نباریدند
رد میکردی
و همیشه این من بودم
که در درگاه گریههایم میایستادم
و به انتظار گردی از حضور تو
دانههای تسبیح را میشمردم
نگو که نمیدانی
این همان تسبیحی است که آن روز غروب
بر گردن دلتنگیهایم انداختی و گفتی
دانههای آبی اش
به هنگام شمردن روزهای فاصله
هرگز تمام نمیشوند
ببین. دندان دوریها
تا آخر سیب دیدار را جویده است.
و من به هوای بار و بری از خاطرهها
دانهاش را در باغچه آرزوها
کنار بابونههایی که بوی باران میدهند
کاشتهام
تا روزی کبوتر نگاهمان بر شاخه دیدارش بنشیند
دیگر نگو برنمیگردی
دلم از این همه غربت پردرد میگیرد...
اااااااا........از کی تا حالا مهربون شدی؟؟؟!!!!!!!!موفق باشی دختر مهربان عزیز!
دختر تو چقدر با احساسی
من که کم آوردم.
مو فق باشی
سلام
خیلی شما قشنگ مینویسید.ای کاش من هم مثل شما میتوانستم بنویسم.
لینک من هم میگذارید .یه نظر در باره قالب صفحم میدین.
تا بعد
سلام.
ببخشید چند روزی نبودم و نتونستم مطالب زیبای شما رو بخووونم.....خیلی قشنگ و زیبا بود ....
دلم برای همه چیز وب لاگت تنگ شده بود مخصوصا برای ساعتش!!!!!!!!!!درضمن طرح جدید وب لاگت عالی شده......
آسمونی راهت رو ادامه بده......در ضمن من میدونم مهربونی ...چرا اسمت رو عوض کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!
یه چیز دیگه وقتی گریه میکنی خوشگل تر میشی!!!!!!!!!
سلام .
شعرتو خوندم . انقدر قشنگه که می خوام یه کپی ازش بردارم .
اینم یه شعریه که خیلی خوشم میاد .
نگاه کن که موم شب به راه ما
چه گونه قطره قطره آب می شود
صراحی سیاه دیدگانم
به لای لای تو
لبا لب از شراب خواب می شود
به روی گهواره های شعر من
نگاه کن
تو می دمی و آفتاب می شود
فروغ فرخزاد