توهم...!!!

در من شک لانه کرده بود
دست‌های تو چون چشمه‌یی به سوی من جاری شد
و من تازه شدم
من یقین کردم
یقین را چون عروسکی در آغوش گرفتم
و در گهواره‌ی سال‌های نخستین به خواب رفتم، در دامان‌ات که گهواره‌ی رویاهایم بود 
و لبخندِ آن زمانی، به لب ام برگشت...
با تن ات برای تن‌ام لالایی گفتی
چشم‌های تو با من بود و من چشم‌های‌ام را بستم.
چرا که دست‌های تو اطمینان‌بخش بود...
صدایت می‌زنم. گوش بده! قلبم صدایت می‌زند
شب گرداگردم حصار کشیده است و من به تو نگاه می کنم.
چرا که هر ستاره آفتابی است. من آفتاب را باور دارم.
من دریا را باور دارم و چشم های تو سرچشمه ی دریاهاست....
 
احمد شاملو

ای یار... ای یگانه‌ترین یار...!!!


اینجا برای از تو نوشتن هوا  کم است .
عالم برای از تو نوشتن مرا کم است .
اکسیر من نه آن که مرا حرف تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است ...

"روى صورت هاى ما تبخیر مى‌شد شب
و صداى دوست مى‌آمد بگوش ."


وقتى با خوش سرودترین پرنده همسفر بشى
سفرت بر فراز آبگیرى فرو دست، می‌تونه موندنى‌ترین پرواز باشه...

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

بیا کـه در غــم عشقت مشوشــــم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو
                                  شب از فراق تو می‌نالم ای پری‌رخسار
                                  چو روز گردد گــویی در آتشــــــم بی تو
دمــی تو شـربت وصلــم نداده‌ای جــــانا
همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو
                                  اگر تو با من مسکین چنیـن کنـی جانا
                                  دو پایم از دو جهان نیز در کشـم بی تو
پیام دادم و گفتـــــم بیــا خوشـــــم می‌دار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو
(سعدی)