روزهای قشنگ زندگی ما

  

امروز ۱۶ روز از تولد میلان می‌گذرد. همه چیز رو به راه است به جز خود من که هنوز سلامتی خودم رو به دست نیاوردم. عفونت کلیه و کلیه درد و بقیه چیزها که بیشتر از دو هفته است که من را درگیر کرده. با دو دوره دارو خوردن هیچ چیزی تغییر نکرده و گاهی بدتر هم شده. اما با همه این احوال ما روزهای به نسبت خوبی را در کنار هم می‌گذرانیم.  دنیای میلان دنیای متفاوتی از ایلیا بوده و همه چیز در مورد او با ایلیا فرق می‌کند. برعکس ایلیا که خیلی گریه می‌کرد و گاهی ۸ ساعت مداوم گریه می‌کرد و دل درد داشت و خوب شیر نمی‌خورد و بی‌خواب بود میلان سرساعت شیر می‌خورد و بیشتر می‌خوابد خیلی خوابالو هست همش خمیازه می‌کشد یا اینکه در حال فکر کردن هست . خیلی ناز و شیرین هست و برای من خیلی دوست داشتنی . ایلیا هم خوشبختانه خیلی دوستش دارد. بیشتر به عنوان یک عروسک یا یک کادو بهش نگاه می‌کند. مدام بوسش می‌کند و دستش را می‌گیرد و بای بای می‌کند. هنوز عکس العملی که ناشی از ناراحتی یا حسودی باشد در رفتارش ندیدم. حس بسیار خوبی از این دو بچه در وجودم هست که قابل توصیف نیست. نگاه کردن به صورتشون برام لذت بخش و شیرین هست و عاشقانه دوستشون دارم.   

 

 

  ایلیا و میلان  

 

 ایلیا و میلان  

 

عکس میلان: چهارشنبه ۲۲ اردی بهشت

تولد پسر کوچولوی ما میلان

 

  

لحظه تولد  

 

  

بیمارستان   

 

 روز دوم تولد میلان - کادوی ایلیا برای میلان که از طرف مهدکودک درست شده.

 

   حمام کردن میلان - وقتی داخل وان قرار می‌گیره فکر میکنه که هنوز پیش مامانش هست و دست و پاهاش رو جمع می کنه و به خواب میره  

 

------- 

بالاخره بعد از سختی زیاد پسر ناز ما روز سه شنبه صبح ۷ اردیبهشت به دنیا آمد و با ورودش یک دنیا عشق را برای ما هدیه آورد. با وجودش زندگی ما رنگ زیباتری به خودش گرفت. ایلیا علاقه زیادی به میلان دارد و مرتب او را می بوسد. همه چیز برای ما تغییر کرده و تقریبا هیچ فرصتی برای استراحت نداریم . خدارا شکر می کنم برای وجود عزیز این دو پسر دوست داشتنی که مثل گل هستند و عشق مادری را برای من و محبت پدری را برای پدرشان به ارمغان آوردند.