رشته‌هایی از قلبم کنده شد، وقتی دیدم در رویاهایم گم شدی

من هر روز به تو نزدیک‌تر شدم و تو هر لحظه از من دورتر

من ذره ذره وجودم به تو عادت کرده بود

تو اما خیلی سریع از برابرم گذشتی و فکر نکردی که تپش‌های قلب من به وجودت پیوند خورده...

در انتهای همه خاطره‌ها، تو بگو من به چه دل خوش کنم ؟!

من به غنچه‌های شکفته در فصل فکر می‌کنم

و تو از دوردست خودت، رویایی از بهشت تصویر می‌کنی

من به برگ درخت کوچک باغچه نگاه می‌کنم

تو برایم از اندیشه‌های محال سخن می‌گویی

من دستان تو را می‌بویم

تو فلسفه عشق را تفسیر می‌کنی

من در دلم به تو لبخند می‌زنم

و تو در جستجوی کشف راز کوچک قلب من هستی

و هنوز نمیدانی که من عاشقانه دوستت دارم!