بگذار تا مقابل روی تو بگذریم

دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

شوق است در جدایی و جور است در نظر

هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم

روی ار به روی ما نکنی حکم از آن تست

بازآ که روی در قدمانت بگستریم

ما را سری است با تو که گر خلق روزگار

دشمن شوند و سر برود، هم بر آن سریم

گفتی ز خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم

ما با توایم و با تو نه‏ایم اینت بوالعجب

در حلقه‏ایم با تو و چون حلقه بر دریم

از دشمنان شکایت برند به دوستان

چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟

«سعدی»