برگرفته از MyDyingBride (My fury stands ready




ابر ِخشم‌ام آبستن است

از نهان‌جای‌ات برون آ
تا توفش ِتوفان‌ام را بیآزادم
تا که در آسیمه‌گی موج‌ نوی‌ام
بر آشوب‌ام،
رقص ِ ترسان و لرزان‌ات را به نگاه بخندم

خواهم‌ات یافت
در اسارت خشم‌ام،
به موج‌ام فرا‌خواهم‌ات برد،
به آنجا، به بهشت برین‌ات خواهم برد،
در آنجا از بوی تند کشتار بیدار می‌شوی
و والیان و جماعت بی‌مایه را،
بازندگان ِبازی من را در ضجه و ندبه به سوگ خواهی دید

ابر خشم‌ام آبستن است
تدبیر و فند-ات را می‌هیچیم
آه! بیا که غمین-قلب‌ام بد می‌تپد!
خوش‌دارم اندوه‌اش را به خون‌ ِرنگین‌ات به خواب کنم
خوش‌دارم به گناه ِنگون‌بار-ات، بیماری‌ام را در آن خواب جشن گیرم
به! تازه-زخمی گشاده برای لشتن
کشتار آغاز شده...
بوی خون

در چهره‌ام، قاتل‌ات را دیده‌ای
هراسان در شبانگاه،
لرزان
در نماز-ات نیستی‌ام را هزار نذر می‌کنی
در چهره‌ات، چهره‌اش را می‌بینم
می‌خشمم..
خیانت‌ات بس
در چهره‌ات، تصویر قاتل‌اش را دیده بود
من آمده‌ام، از سوی او
دیر شده..
نماز نکن

مرا به میهمانی چشمانت ببر!

به بدرقه‌ات
نه کاسه‌ی آب خرافه‌یی بر خاک خواهم ریخت
نه بوسه بر عطف ارادی را از تو طلب خواهم کرد
که جهان
بازگشت دوباره‌ی تو را
به بانگ صامتش با من در میان نهاده است!

روح آب و نفس زنبق،
جرات درنا و سخاوت سپیدار،
شرم بهار و باور باران،
رقص بلور و تحمل سنگ‌ها با توست!

عشقت رستاخیز ترانه‌هاست!
بازمی‌گردی و
می‌رهانی‌ام از دیار دل‌مرده‌ی اندیشه‌های خویش!
...
تسلای صدایت
نوش دارو به هنگام تمام حسرت‌هاست!
~~~~~~~~~
مرا به میهمانی چشمانت ببر!