بهانه سیاهی ترانههایم
همان نوشتن مکرر توست
بر دلتنگی دفتر آرزوها
میروم
پرده سکوت را
تا بینهایت پنجرههای هیاهو و همهمه میکشم
و آنقدر سطرسطر تو را
بر صفحه این دل وامانده مینویسم
تا جوهر خوابهایم تمام شود
دیگر در بند وزن و قافیه نیستم
هرچه از تمام ترانههای تنهایی تو
از دست و دل این قلم رویازده برمیآید
مینویسم
اما به واژه برگرد که میرسم
دلم میلرزد
هراس همیشه حضور تو
در ذهن خالی این اطاق خاک گرفته
خواب از چشم ترانهها میگیرد
سفال سکوت سالها را میشکند
دیگر نمیگویم برگرد. نمینویسم
فقط واژههایی را که همپای آمدن تو اند
میان زورقی از خیال میپیچم
و کنج طاقچه آرزوهای محال
کنار قاب عکس مهربانیهایت میگذارم
و پابهپای خواستن و نرسیدن
که تقدیر همیشه آرزوهایم بود
میبارم...
به امید روز موعود
لیلا
سلام
خوبی
امیدوارم وبلاگت بزودی رونق پیدا کنه
فقط سعی کن همیشه بروزش کنی
خوشحال میشم به هم لینک بدیم
اگر هم بلد نیستی لینک بدی بیا وبلاگ من اونجا یاد میگیری و خیلی چیزهای دیگه هم یاد میگیری در کل چیزایی رو برای وبلاگ نویس ها اموزش میدیم بهمراه برنامه های جاوا
موفق باشی
be omide anrooz
قشنگ بود..........دلم گرفت..... ایکاش میشد برگشت!!!!