سالها به انتظار ایستادم تا کسی بیاید
کسی که پنجرههای دیار مرا باور کند
نشکند
از هجرت هیاهو بگوید
از سکوت...
دانههای کبود و خشک خاک را رنگ سبز بزند
ای کاش کسی بیاید
که آبی باشد مثل دریا
آشنا مثل رویا
کسی که ندیده باشم
نه به چشم. نه به خواب. نه به رویا
کسی که مثل تو باشد
ساده. باران خورده و خیس
و من سالهاست به انتظار آمدن او
لحظههای سرد و ساکت روزگارم را
حتی با باران هم قسمت نمیکنم...
دوستتون دارم...
لیلا
هنگام که گریه می دهد ساز
این دود سرشت ابر بر پشت ..........
هنگام که نیل چشم دریا
از خشم به روی می زند مشت .....
زان دیر سفر که رفت از من
غمزه زن و عشوه ساز داده
دارم به بهانه های مانوس
تصویر از او به بر گشاده .
لیکن چه گریستن؛ چه طوفان ؟
خاموشی شبی است .هر چه تنهاست
مردی در راه می زند نی
و آواش فسرده به می آید .
تنها ی دیگر منم که چشمم
طوفان سرشک می گشاید .
هنگام که گریه می دهد ساز
این دود سرشت ابر بر پشت .
هنگام که نیل چشم دریا
از خشم به روی می زند مشت .
gio kio migi man liaghate inaro nadaram daram pas mioftam
زیباست ..... آدمهای آسمونی لیاقت عشقهای آسمونی رو دارن......خوش به حالتون.