رویای دیدار...!!!




دارم به تو فکر می‌کنم
به خنکای رویای دیدارت
به گرمای حضور تو
که تنهایی‌ام را آب می‌کند
دارم به تو فکر می‌کنم
به دریا
به خورشید
به تویی که ..... ندیدمت
و به آنچه هستی و نیستم
حالا هر زمستانی را
با آغوش باز می‌پذیرم
دارم به سردی همیشه دست‌هایم فکر می‌کنم
که ساده‌ترین پاسخ
برای هرم دست‌های مهربان توست...

لیلا
نظرات 4 + ارسال نظر
بهروز شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 06:53 ب.ظ http://bamaram.blogspot.com

سلام...........
حال شما خوبه...........
به من هم سر بزن

[ بدون نام ] شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:25 ب.ظ

bebinkheili khoobe bi anazeh ali zyad fekr nakon chon zendegi daste oone

[ بدون نام ] شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:18 ب.ظ

بر پای بید سبز نشسته ام تمام روز
افکنده سر فرود ؛ چنان شا خه های بید ؛
بود از برای عشق دلازار خود بسوز ؛
هر کس صدای گریه اش از دور می شنید
ای عاشق فسرده ! بخوان زیر بید سبز
وین دم نهفته در طرفی آب جویبار
مانند ائ به ابر گریه صدایش بلند تر ...
سیل سرشک خونین از چشم او نثار
می کرد در درون دل سنگ هم اثر .
ای عاشق فسرده ! بخوان زیر بید سبز .
ای بید سبز رنگ نگون سر ؛محبوب عاشقان !
عشاق را به سایه ی کمرنگ تو پناه
او را گناهکار می خوانید ! از هر بدم که کرد
بخشیدمش ؛ندارد ان بینوا گناه
ای عاشق فسرده بخوان ! بخوان زیر بید سبز .
این ناسپاس عهد شکن را ؛بد مهر و بیوفا ؛
من می کنم ملامت در دل به هر جا و هر زمان
او گوید که ؛ از من آموز رفتار عاشقی
بهر حریف بگشای بازوان .
ای عاشق فسرده ! بخوان زیر بید سبز

جوناتان شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:33 ب.ظ

زندگی هم دست اونه و هم دست آدمهای اون
تا امید نباشه و حرکت انسان پوچه بی ارزشه مثل آب بو گندو می مونه ووووو....
معذرت می خوام ............
لیلا خانم همینجوری ادامه بده خیلی خوب داری می نویسی
موفق وپیروز باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد