دشتهایی چه فراخ!
کوههایی چه بلند!
در گلستانه چه بوی علفی میآمد!
من در این آبادی. پی چیزی میگشتم:
پی خوابی شاید.
پی نوری. ریگی. لبخندی.
در دل من چیزی است.
مثل یک بیشه نور. مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم. که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت. بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است. که مرا میخواند...
به یاد دوست
لیلا
faghat