دلا امشب سفر دارم، چه سودایی به سر دارم

حکایت‌های پرشرر دارم، چه بزمی با تو تا سحر دارم

به پرواز آسمان عشق، چه خوش رنگین بال و پر دارم

به صحرای بیکران عشق، سفرهای پرخطر دارم

نمی‌ترسم از فتنه توفان، دلی چون دریای خزر دارم

به بی‌تابی قلب عاشقان، پیامی از شمس و قمر دارم

من امشب با خدای خود، مناجاتی دگر دارم

نیایش‌ها به درگاهش، از این شور و شرر دارم

ز لطف بیکران او، تشکرها کنم اما

شکایت‌ها به درگاهش، ز سودای بشر دارم

نمی‌ترسم از فتنه توفان، دلی چون دریای خزر دارم

به بی‌تابی قلب عاشقان، پیامی از شمس و قمر دارم

شاعر: ؟!

تولد

روزی که بزرگی وجودت با روشنی شمع‌های کوچک سنجیده می‌شود

روزی که زیبایی عمرت با گل‌های رنگارنگ تزئین می‌شود

روز میلاد تو  ، ای مهربان  مبارک            

 

غمم آشکار

اشکم جاری

و این تنهایی و سکوت و خلوت شبنم زده من

ای کاش گذری بر اندیشه‌ام می‌کردی

ای کاش به خاطر می‌آوردی که زمانی گریه‌هایم خوابت را پریشان می‌کرد

ای کاش...

به یادم باش، گاهی

مانند نسیمی که سرزده به باغ خزان زده سفر می‌کند

برگ‌های زردم زمین خستگی‌هایم را فرش کرده است

آیا کسی در پشت این دیوار غصه‌ها به یاد اشک‌های من می‌افتد

آیا کسی صدای لرزان مرا نگران و خسته به یاد می‌آورد

به یادم باش

مانند آن مادری که فرزند قد کشیده‌اش را به رسم کودکی به آغوش می‌کشد

من همان زن سی‌ساله‌ام

که آغوشی می‌خواهم که مرا مانند کودکی‌ام آرام کند

به یادم باش.... گاهی

اگر می‌خوانی

اگر هنوز هم نگران اشکهای قایم شده خلوتم هستی

به راستی هنوز هم در قلبت جایی دارم؟

 

خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که، بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که، منو از چشم تو میدید؛

اگه گفتم خداحافظ، نه اینکه رفتنت ساده ست
نه اینکه میشه باور کرد، دوباره آخر جاده ست؛

خداحافظ واسه اینکه، نبندی دل به رویاها
بدونی با تو و بی تو، همینه رسم این دنیا

شعر: فرزاد حسنی

و عشق، صدای فاصله هاست.
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
- نه،
صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند

                ***

صدای باد می آید، عبور باید کرد.
و من مسافرم ، ای بادهای همواره!
مرا به وسعت تشکیل برگ ها ببرید.

(سهراب سپهری)