-
رنگ شب...!!!
شنبه 10 خردادماه سال 1382 17:24
«هر چه آسمان تیرهتر باشد... به همان نسبت ستارهها درخشانتر خواهند شد»
-
شبانه...!!!
شنبه 10 خردادماه سال 1382 08:42
مرا تو بی سببی نیستی به راستی صلت کدام قصیدهای ای غزل ستاره باران جواب کدام سلامی به آفتاب از دریچه تاریک؟ کلام از نگاه تو شکل میبندد خوشا نظربازیا که تو آغاز میکنی... دوستتون دارم ... لیلا
-
یه دوست...؟؟؟!!!
جمعه 9 خردادماه سال 1382 19:23
نمیدونم باید چیکار کنم..؟؟ بعضی از آدمها انقدر خوبند که نمیشه توصیف کرد..!! یه دوستی دارم که اینجوریه... یعنی خیلی خوبه یه انسان کامل.. یه فرشته فرستاده از آسمون.. هر چقدر که فکر میکنم به این نکته بیشتر پی میبرم.. گاهی اوقات من به اون حسودیم میشه.. خیلی دوستش دارم.. ولی ... !!! یه چیزایی هست.. نمیدونم... راستی قراره...
-
یه آرزو...!!!
جمعه 9 خردادماه سال 1382 18:56
نمیدونی چقدر گفتن بعضی از کلمات برام سخته.. نمیدونی چقدر حرفهای نگفتهای توی دلم دارم.. عشق به شکل پرواز پرندست.. عشق خواب یه آهوی پرندست.. من زائری تشنه زیر بارون.. عشق چشمه آبی اما کشندهست.. تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار دروغ این صدارو به گور قصهها بسپار صدا کن اسممو از عمق شب از ... برای زنده بودن دلیل...
-
خواب...
جمعه 9 خردادماه سال 1382 17:25
اگر بدانم قرار است شبی تو را به خواب ببینم. اگر حتی دلخوش آمدن بی صدای تو باشم باز هم صدای نیامدنت از پس سکوت خوابها فریاد میزند انگار دمی به خیال تو خوش بودن به من و بی قراری چشمهایم نیامده است به من و دلتنگیهایم نیامده که تو را به خواب ببینم حتی آن موسم که میروم و میمانی همان لحظههای آخرین را تاب بیاوریم. و...
-
کسی که مثل تو باشد...!!!
جمعه 9 خردادماه سال 1382 16:09
سالها به انتظار ایستادم تا کسی بیاید کسی که پنجرههای دیار مرا باور کند نشکند از هجرت هیاهو بگوید از سکوت... دانههای کبود و خشک خاک را رنگ سبز بزند ای کاش کسی بیاید که آبی باشد مثل دریا آشنا مثل رویا کسی که ندیده باشم نه به چشم. نه به خواب. نه به رویا کسی که مثل تو باشد ساده. باران خورده و خیس و من سالهاست به انتظار...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 خردادماه سال 1382 21:56
خدایا خیلی دلم گرفته... خودت میدونی توی دل من چی میگذره.. خدایا به قلبم آرامش بده.. خدایا به من صبر بده.. خدایا من غیر از تو کسی رو ندارم.. به من نگو برو جای دیگه.. خدایا کمکم کن.. خدایا فکر میکنم با من قهر کردی... یه نگاهی به من بکن.. یه نگاهی به کارم.. خدایا چی بگم؟؟؟ من خودمو گم کردم.. من توی این هیاهو گم شدم.....
-
انتظار...
پنجشنبه 8 خردادماه سال 1382 15:14
ای کاش کسی بیاید آبی مثل دریا آشنا مثل رویا کسی مثل تو ساده خیس و بارانی
-
تا کی...؟؟؟
پنجشنبه 8 خردادماه سال 1382 14:51
بهانه سیاهی ترانههایم همان نوشتن مکرر توست بر دلتنگی دفتر آرزوها میروم پرده سکوت را تا بینهایت پنجرههای هیاهو و همهمه میکشم و آنقدر سطرسطر تو را بر صفحه این دل وامانده مینویسم تا جوهر خوابهایم تمام شود دیگر در بند وزن و قافیه نیستم هرچه از تمام ترانههای تنهایی تو از دست و دل این قلم رویازده برمیآید مینویسم...
-
و این نیز بگذرد...!!
پنجشنبه 8 خردادماه سال 1382 13:51
میان من و گرمی دستانت یک سلام بیشتر فاصله نیست و میان من و گونه های تو یک بوسه وقتی آرام با من گام بر می داری تا عشق را به نظاره بنشینیم در درون من باز همان حس آشنای همیشگی است و همان غروری که از داشتن تو نصیب من شده کجا می توانم صمیمی تر از نگاه تو بیابم؟ به باد به باران قسم هیچ کس برای من به سپیدی تو زاده نشده هیچ...
-
و اینک عشق....
چهارشنبه 7 خردادماه سال 1382 18:03
سلام به همه عزیزان.. این اولین یادداشتی هست که توی این وبلاگ می نویسم... خداکنه موفق بشم.. تقدیم به متولد ماه مهر... بهتره که اول کلام حافظ رو بنویسم... .......... لبش می بوسم و در میکشم می به آب زندگانی بردهام پی نه رازش میتوانم گفت با کس نه کس را میتوانم دید با وی .......... دوستتون دارم... لیلا...